رهبری کاریزماتیک؛ ویژگیهاى شخصیتى امام خمینى
در حالى که اینگونه تعارض صفاتى، ممکن است روانشناس شخصیتى متعارف را دچار سردرگمى کند، از دید انسانشناسى اسلامى، مثل اعلاى قابلیت وجودى، خودسازى و تربیت دینى محسوب مىشود
امام خمینی
محققان معتقدند که کمتر فردى مىتواند بدون داشتن حداقلى از ویژگیهاى عمومى شخصیت کاریزمایى، حتى در آمادهترین محیط نیز به رهبر کاریزمایى تبدیل شود. ادعاى نوشتار حاضر این است که در مورد امامخمینى، این ویژگیهاى فردى، به حداکثر ممکن وجود داشته است. به عبارت دیگر، جانشینسازى ایشان با اسطورههاى فرهنگى شیعى، برخلاف بسیارى دیگر از موارد جانشینسازى رهبران کاریزمایى دنیا ، جانشینسازى واقعى (البته در مقیاسى کوچکتر) است، چون امام بسیارى از صفات مورد جانشینسازى را واقعاً دارا بود. احتمالاً، مناسبترین اظهارنظرى که این واقعیت را بیان کرده است، جملات مربوط به یکى از رهبران انقلاب اسلامى است: «تمام شخصیتهاى دنیا، وقتى انسان، از دور، اسم و آوازهشان را مىشنود، در ذهن، عظمت بسیارى را تصویر مىکند. ولى وقتى انسان آرام آرام نزدیک مىشود و بیشتر با آنان معاشرت مىکند، تصور قبلى که در ذهن داشته محو مىشود. سرانجام هم آن چیزى که واقعیت دارد در ذهن نقش مىبندد. این مطلب دربار? امام، درست حالت عکس داشت. هرچه انسان به ایشان نزدیکتر مىشد، آن بزرگوار با شخصیتتر و با عظمتتر جلوه مىکردند.» قصد ما نیز آن است که در این فصل، ویژگیهاى شخصیتى امام را از نگاهى نزدیکتر (و نه از خلال تصویرسازیهاى عمومىاى که در جریان تحولات سیاسى انجام شد) بررسى کنیم.
امام خمینى در سال 1320 ه ق (حدود 1281 ه ش) در خمین، در خانوادهاى روحانى به دنیا آمد. پدرش، آقا مصطفى، وى را به دایهاى سپرد و به او سفارش کرد که تا وقتى به روحاللّه شیر مىدهد، حق ندارد از هیچ غذاى دیگرى، جز آنچه برایش تعیین و ارسال مىشود، استفاده کند. دلیل پدر امام براى این سفارش، تضمین شرعى بودن و حلالیت مواد غذایى (شیر) مورد استفاد? فرزند و دورنگهداشتن وى از محرمات، از همان سنین کودکى بود. شوهر دای? امام، از تفنگداران آقا مصطفى بود که به مهارت در سوارکارى و تیراندازى مشهور بود و همراه با رشد کودک، وظیف? آموختن این دو مهارت (که به ورزشهاى مورد تأکید پیامبر معروف هستند) نیز برعهد? او قرار گرفت.
پرتحرک و ناآرام
هنگامى که هنوز پنج ماه از عمر امام نگذشته بود، پدر وى در حین مسافرت از خمین به اراک کشته شد. از آن پس، تحت سرپرستى عمه و مادرش قرار گرفت. در سن پانزدهسالگى، عمه که نقش پدر را براى وى ایفا مىکرد، فوت کرد و مدت کوتاهى پس از آن نیز، مادرش از دنیا رفت. در نتیجه سرپرستى وى، به طور کامل برعهد? برادرش، مرتضى پسندیده قرار گرفت. تصویرى که نزدیکان امام از دوران کودکى وى ارائه کردهاند، او را شخصیتى برونگرا، پرتحرک و ناآرام نشان مىدهد. احتمالاً بهترین شاخص چنین روحیهاى، توصیف حاجاحمدآقا از دوران کودکى پدر است: «در [ورزش] پرش طول و ارتفاع خود در کودکى تمرین داشتند و دو دست و یک پاى ایشان در اثر همین ورزشها شکسته بود. بیش از ده جاى سر ایشان و چند جاى پیشانى ایشان نیز شکستگى داشت.» این شخصیت، در طول سالهاى بعد زندگانى، تحولات متنوعى پیدا کرد که شناخت آن، بدون درنظرگرفتن افکار، سلوک و رفتار امام در جنبههاى مختلف زندگى امکانپذیر نیست.
نکت? دیگر بین جنبههاى فردى و اجتماعى ویژگیهاى شخصیتى و رفتارى افراد هماهنگى وجود دارد. مطابق این دیدگاه، انسانى مىتواند رهبرى مردم را به عهده گیرد که قبلاً خود را رهبرى کرده باشد، و انسانى مىتواند بر تودههاى مردم تأثیر واقعى و معنوى بگذارد که قبلاً بر نفس خود تأثیر گذاشته باشد. از این نظر، انسانى که خود را نساخته باشد (جهاد اکبر نکرده باشد)، نمىتواند الهامبخش دیگران واقع شود و نقش رهبر و انسان بزرگ را بازى کند. به تعبیر نظریهپردازان اسلامى، پیش از آنکه در مقام اثبات، رهبر وامام باشد، باید در مقام ثبوت نیز به این مرحله رسیده باشد. امام خمینى، خود مصداق کامل این نظری? انسانشناسى سیاسى ـ مذهبى است.
زندگى شخصى و خانوادگى
ناظرانى که شاهد زندگى شخصى و خانوادگى امام بودهاند، مردى را توصیف کردهاند که با تصویرى که در نقش سیاسى و اجتماعى از ایشان ایجاد شده و اغلب محصول موضعگیریها و سخنرانیهاى سیاسى اوست، بظاهر و از برخى جهات، تفاوت دارد. بنابراین، براى افراد ناآشنا با الگوهاى اخلاقى اسلامى، که امام را بیشتر از طریق رسانهها و در نقش سیاسى وى شناختهاند، احتمالاً موجب شگفتى خواهد شد. حتى افرادى نیز که با امام نزدیک بودهاند، از این شگفتى برکنار نبودهاند. یکى از نزدیکان امام، در وصف این شگفتى مىگوید: حتى یک بار من به برادرم گفتم من در امام دو چهره مىبینم. یکى در داخل منزل که خیلى گرم و صمیمى و یگانه است، و دیگرى در بیرون که خیلى جدى است. به طورى که وقتى در بیرون خدمتشان مىرسیم و از ایشان سؤالى مىکنیم و آقا پاسخ مىگویند، مىگوییم آقا، پس آنجا چرا رفتار شما آن طور است و اینجا اینطور، ایشان مىفرمایند که «آنجا آن طورى است...» و دیگر جرأت نداریم دوباره تکرار کنیم و نمىتوانیم خیلى در چشمان امام نگاه کنیم. آن نگاه ثابت و نافذ، و آن شعاعى که در چشمانشان است، باعث مىشود که بىاختیار سرمان را پایین بیندازیم. اما در داخل منزل که ما این افتخار را داریم که با ایشان سر یک سفره بنشینیم و غذا بخوریم... خیلى شیرین و گرمند و سؤال و جوابشان توأم با لبخند است.
با توجه به رواج عمومى تصویر سیاسى ـ اجتماعى یاد شده، جالب توجهترین ویژگى زندگى شخصى امام، صمیمیت و رفتار با اطرافیان از موضعى برابر (در مقابل رابط? خشک و اقتدارى) است. ایشان نظر حقارتآمیز در بندگان خدا و ناچیزشمردن اعمال مردم را از مظاهر عجب و باعث هلاکت انسان مىدانست و خود نیز در عمل، دربرخورد با انسانها (حتى کودکان)، حداکثر تلاش را براى رعایت کرامت انسانى آنها به عمل مىآورد. این باور انسانشناسانه، در ویژگیهاى رفتارى امام بازتاب مىیافت. امام هیچ گاه از کسى تقاضاى شخصى نمىکرد و از محول کردن انجام امور خود به دیگران خوددارى مىکرد. براى مثال، معمولاً از اطرافیان خود (حتى فرزندان) نمىخواست که برایشان آب بیاورند و در صورت نیاز، خود براى آوردن لیوان آب برمىخاست؛ و هنگامى که لباسش نیاز به دوختن داشت، از همسرش نمىخواست که آن را بدوزد، بلکه مىگفت «آیا کسى هست که این را بدوزد» یا «مىشود این را بدهید بدوزند».
صفتِ ادب
تجلى دیگر این باور انسانشناسانه در ادب امام و رعایت احترام براى دیگران بود: در تمام مدت تدریس، در برابر شاگردان دو زانو و مؤدب مىنشست؛ افرادى که در کوچه و خیابان با او برخورد مىکردند وى را فردى مىیافتند که «ضمن آنکه متانت و وقار خاصى دارد، متواضع هم جلوه مىکند»؛ در سلام گفتن به دیگران پیشقدم بود و کمتر کسى توانست براى سلام گفتن، بر او پیشى بگیرد، هر گاه در مجلسى وارد مىشد، به همگان سلام مىکرد؛ قبل از نشستن همسر بر سفره، دست به غذا نمىبرد. رعایت حقوق دیگران، صفت بعدى است. این رعایت، در هم? برخوردهاى امام، از بچهدارى گرفته تا پرداخت دیه به فرزند را شامل مىشد: به آشپز منزل خود تأکید مىکرد که مبادا به دلیل انتساب به ایشان، مردمى که در صف نانوایى ایستادهاند، نوبت خود را هر چند داوطلبانه به او واگذار کنند؛ حداکثر وسواس را به خرج مىداد تا از هم? ساکنان خانههایى که در جماران، به دلیل سکونت ایشان تخلیه شده بود، رضایت بگیرد؛ به دلیل اصابت ناخواست? چوب به پاى فرزند، به او دیه پرداخت؛ ساعات بچهدارى شبانه را با همسر خود تقسیم مىکرد و هر یک به نوبت، مسئولیت نگهدارى و مراقبت از فرزندان را به عهده مىگرفتند؛ هنگام برخاستن براى نماز شب، از چراغ قوه استفاده مىکردند تا مبادا با روشن کردن چراغ اتاق، موجب مزاحمت براى دیگران شوند؛ از این فراتر، حتى حقوق حیوانات و حشرات را رعایت، و از کشتن موجودى همچون مگس نیز خوددارى مىکرد.
شاید لطیفترین ویژگى در زندگى شخصى و خانوادگى امام، توجه به احوال دیگران و ابراز محبت به آنها باشد. این ابراز محبت، کم و بیش، اغلب طرفهاى مورد تعامل ایشان را دربرمىگرفت. گرچه سطوحى از این ویژگى وى با سایر افراد معمولى، مشترک است (مانند محبت به فرزند یا همسر)، سطوح دیگر آن را کمتر مىتوان در دیگران مشاهده کرد: خلاف عرف مرسوم حوزهها، به عیادت طلبههاى بیمار مىرفت و بر بالین بعضى از آنها (که کسى را براى مراقبت نداشتند) دکتر مىبرد؛ کارگرى را که به هنگام ظهر بارى را به خان? امام آورده بود، براى ناهار نگه مىداشت و با برداشتن از غذاى خود و فرزندان، براى وى غذا فراهم مىکرد؛ به فرزندان و نوههایى که دیر به دیدنش مىرفتند، گله مىکرد و از آنها مىخواست تا به محض رسیدن به منازل خود، به او تلفن بزنند؛ نیمه شب بر روى میهمان خود پتو مىانداخت؛ و از همراهى با کودکان لذت مىبرد.
سادهزیستى و قناعت، ویژگى فردى دیگر امام است که نقش مهمى در ایجاد جاذبه میان طلبهها و مریدانش داشت. ناظرانى که به این بعد از زندگى امام اشاره داشتهاند نمونههایى را ذکر کردهاند که تحمل بعضى از آنها (با توجه به داشتن امکان مالى براى رفتار به گونهاى دیگر)، از عهد? افراد عادى خارج است: براى مثال، درحالى زمستان را به پایان مىبرد که دیوار یکى از اتاقهاى خانهاش خراب شده و خانوادهاش همچنان در آن خانه زندگى مىکردند؛ در زمان جنگ، گاه در خانهاش پودر رختشویى پیدا نمىشد، به این دلیل که پودر کوپنى خریدارى شده تمام شده و هنوز کوپن بعدى را اعلام نکرده بودند؛ زمانى که براى ورود به ایران، ستاد استقبال از ایشان، برنام? چراغانى کردن و فرش کردن فرودگاه را تنظیم مىکرد، به محض اطلاع از برنامه، اعتراض مىکرد که «به آقایان بگویید مگر مىخواهند کوروش را وارد ایران کنند. ابداً این کار لازم نیست. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران بازمىگردد»؛ به رغم گرماى طاقتفرساى نجف، اجاز? خرید کولر و پنکه را حتى براى نماز نمىداد؛ و به اطرافیانش هشدار مىداد که چرا در مصرف کاغذ اسراف مىکنى. هم? این صرفهجوییها درحالى انجام مىشد که امام، در مقایسه با مراجع دیگر، بیشترین شهریه را به طلاب پرداخت مىکردند و براى نخستین بار در تاریخ حیات حوز? نجف، حقوق طلبهها را که از ماهى صدتومان تجاوز نمىکرد، به حدود دوهزارتومان درماه رساندند.
صبر
از جمله صفاتى که مطابق اظهار شگفتیهاى مختلف ارادتمندان ایشان، در ایجاد تصویر استثنایى از وى نقش مهمى ایفا کرده، صبر و خویشتندارى امام است. فرزند ایشان در این مورد گفته بود: «در مجموع، امام از مسائلى که خیلى تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمىشد و از مسائلى هم که شیرین بود خیلى خوشحال نمىشدند.» خود ایشان در پاسخ به پرسش یکى از اطرافیانشان در مورد احتمال نگرانى از بحرانهاى سیاسى کشور، فرموده بودند که «من هیچ گاه مضطرب نمىشوم.» اهمیت این خصلت امام، زمانى بهتر درک مىشود که آن را در پرتو برخورد ایشان با مسائل سیاسى و نظامى ببینیم؛ براى مثال، هنگامى که به ایشان خبر مىدهند که خرمشهر در آستان? سقوط است، وى با هم? اهمیتى که براى این قضیه قائل است، پاسخ مىدهد که: این که ناراحتى ندارد. جنگ است دیگر، یک وقت آنها مىبرند و یک وقت ما مىبریم؛ و زمانى که به ایشان خبر مىدهند که نیروهاى شاه به فیضیه حمله کرده و آنجا را غارت کردهاند، مىگوید: «چیزى نشده، مطمئن باشید که شاه با این کار گور خودش را کنده است.» اینگونه تأثیرناپذیرى در برابر عوامل محیطى (اعم از خوشایند یا ناخوشایند) از جمله مهمترین عواملى بود که باعث مىشد تا شاگردانش به وجود «نفس مطمئنه» و توانایى تحمل فوق بشرى در او ایمان بیاورند. از نظر آنها، اوج چنین حالتى را در برخورد ایشان با مصیبت از دست دادن فرزند مىشد دید. هنگامى که خبر فوت فرزند را به ایشان دادند، ... سه مرتبه، در یک حالتى که عرفانى و استثنایى بود، دستشان را بر روى زمین گذاشتند، به دستشان خیره شدند و سه مرتبه «اناللّه و اناالیه راجعون» را خواندند... امام هیچ چیز فوقالعادهاى در جریانات بعد از شهادت حاجآقا مصطفى قائل نشدند. مثلاً بناى امام بر این بود که اگر در تشیع جنازهاى شرکت مىکردند، در جایى که جنازه را براى حرکت دادن قرار مىدادند، پنج دقیقه مىنشستند و دیگر آنکه جنازه را به مسافت بیست تا پنجاه متر احترام مىگذاشتند و تشیع مىکردند. بعد هم از جمعیت فاصله مىگرفتند و به خانه برمىگشتند. براى فرزندشان هم همین کار را کردند... [شب همان روز، طبق معمول به حرم رفتند و پس از اتمام زیارت،] از حرم که بیرون آمدند، بر سر مزار فرزندشان رفتند. مزار در مقبر? مرحوم آیتاللّه کمپانى معروف... است. امام خیلى راحت بر سر مزار آمدند و نشستند، درست مثل زمانى که بر سر مزار کسى دیگرى مىرفتند و مىنشستند. گفتند: قبر مصطفى کدام است؟ نشان دادند و ایشان فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند که براى مرحوم کمپانى نیز فاتحه بخوانند و خود نیز این کار را انجام دادند... در حالى که تمام جمعیتى که آنجا حضور داشت، بىتابى و گریه مىکردند. اما امام با حرکات آرام و راحت خود به هم? آنها در واقع فرمان سکون و آرامش مىدادند. از آنجا برگشته و عوض اینکه به منزل خودشان بروند، به منزل عروسشان رفتند... عروسشان جلو آمد و گفت: ببخشید، مصطفى نیست تا از شما استقبال کند. سپس اشک ریخت. امام تحمل کردند و رفتند و نشستند و به عروسشان و همسرشان (مادر شهید) با قاطعیت و سرسختى گفتند: «صبر کنید. به خاطر خدا صبر کنید.» این در حالى است که بنابر شهادت افراد مختلفى، در زمان درگیریهاى انقلاب و جنگ، زمانى که از شهدا نزد امام سخن گفته مىشد، اشک در چشمان ایشان حلقه مىزد. بسیارى از مریدان امام معتقد بودند که این رفتار، نقطه عطفى در آشکار شدن جنبههاى استثنایى شخصیت ایشان بود.
مدیریت زمان
صفتى که شاید بیش از صفات دیگر امام زبانزد خاص و عام بود، نظم ایشان است. نمونههایى که از نظم رفتارى امام نقل شده، به تنهایى براى ایجاد تصویر استثنایى از او کافى است. از جمل? آنها، برنام? تقریباً ثابت زندگى شبانهروزى امام است. معروف است که ایشان ثانیهها را نیز رعایت مىکردند و اطرافیانش، ساعتهاى خود را با رفتارهاى روزان? وى تنظیم مىکردند. یکى از افرادى که مدتى همراه امام بوده است، درمورد نظم زندگى ایشان مىگوید: ساعات شب و روز امام چنان تقسیمبندى شده بود که ما مىتوانستیم بدون اینکه امام را ببینیم، بگوییم مشغول چه کارى است... [ایشان] ساعت سه بعد از نیمه شب از خواب برمىخاستند تا به برنامههاى عبادى خود بپردازند و نیز برخى از اخبار جهان را که از روزنامههاى خارجى ترجمه شده بود، بخوانند. صبحانه را ساعت هفت صبح مىخوردند و بعد از صبحانه تا ساعت نه به کارهاى مربوط به مسائل داخلى ایران رسیدگى مىکردند. از ساعت نه تا ده صبح کارهاى شخصى خودشان را انجام مىدادند. از ده تا دوازده ظهر نیز مصاحبه و دیدارهاى خصوصى داشتند. از دوازده تا دو بعدازظهر برنام? نماز و نهار بود و بعد از آن یک ساعت استراحت مىکردند. از ساعت سه تا پنج بعدازظهر به کارهاى مربوط به انقلاب ایران، از قبیل اخبار و نامههاى رسیده مىپرداختند. از ساعت پنج بعدازظهر، نماز مغرب و عشا و رسیدگى مجدد به مسائل داخلى ایران ادامه پیدا مىکرد تا ساعت نه شب که موقع شام ایشان بود. بعد از شام تا ساعت یازده به رادیوهاى مختلف و اخبارى که قبلاً ضبط شده بود گوش مىدادند و ساعت یازده مىخوابیدند. این برنامه، هر روز و بدون توجه به هر رویدادى، حتىالامکان تکرار مىشد. شاخصترین نمون? آن، ارائه کارهاى روزان? معمولى، در روز وفات فرزند بود که پیش از این ذکر شد.
زندگى اجتماعى امام
همچنان که در نقل قولى از نزدیکان امام آمد، زندگى اجتماعى امام (و آنگونه که بعداً خواهیم دید، زندگى سیاسى ایشان)، بظاهر تداوم طبیعى زندگى فردى و خانوادگى او نیست. در این مقام، او انسانى است جدى و با وقار، گریزان از توجه مردم و بسیارى دیگر از مراودات و آداب مرسوم، اهل برخوردهاى صریح و رک، و صفاتى دیگر از این قبیل، ضمن آنکه دلنگران مردم و دلسوز آنهاست و همواره یکى از دغدغههایش را مشکلات مردم تشکیل مىدهد.
احتمالاً شاخصترین ویژگى امام (از نظر میزان توجه دیگران به آن) در این جنبه از زندگى، گریز از توجه دیگران به وى و مورد اقبال عمومى واقع شدن است. این ویژگى، در عین شاخص بودن، از جمله عجیبترین ویژگیهاى ایشان نیز هست. عجیب از این نظر که انسانى که مىخواهد رهبرى یک انقلاب را برعهده گیرد و مورد جاذب? میلیونها نفر واقع شود، باید اهل روابط عمومى و داراى مراودات اجتماعى گسترده باشد. با این حال، رفتارهاى اجتماعى امام، کاملاً عکس این لوازم را بروز مىدهد. زمانى یکى از علماى تهران به او پیغام داده بود که «این بىاعتنایى شما به بعضى از روحانیون... موجب شده است که بسیارى از روحانیون تهرانى، مردم را بعد از فوت آقاى حکیم به کسانى غیر از شما رجوع دهند در امر مرجعیت و تقلید... [امام جواب داد که:] سلام ما را به آن آقا برسانید و بگویید که شما هرچه مردم را از ما دور کنید، ما راحتتر هستیم، وظیف? ما سبکتر است و مسئولیتمان کمتر است.» براین اساس، ایشان از مریدپرورى بشدت بیزار بود و هنگامى که طلبهها مطابق سنت مرسوم حوزه، پس از اتمام کلاس درس یا براى رفتن به زیارت، همراهىاش مىکردند، بر آنها بانگ مىزد که «مگر عروس به خانه مىبرید» یا «مگر کار دیگرى ندارید که دنبال من راه افتادهاید.»؛ و به نوهاش که براى او شعر سروده بود، محرمانه یادآور مىشد که دیگر براى من شعر نگو.
مهمترین و معماگونهترین نمونههاى جامعهگریزى و اجتناب از مریدپرورى را مىتوان در برخورد ایشان با موضوع مرجعیت، پس از وفات آیتاللّه بروجردى و آیتاللّه حکیم مشاهده کرد. ابتدا براى هیچ یک از آنها مجلس فاتحه برگزار نکرد تا مبادا این تصور در مردم به وجود آید که او مىخواهد به عنوان صاحبعزا، ابراز وجود نماید. پس از اصرار بسیار شاگردانش و هشدار آنها مبنى بر اینکه عدم برگزارى مجلس ممکن است حمل بر وجود اختلاف بین ایشان و آن دو مرحوم شود، به برگزارى مجلس رضایت داد و تأکید کرد که به هیچ عنوان، از او نامى برده نشود. از چاپ رساله خوددارى کرد و سرانجام در اثر فشار مقلدان، اجازه داد که رسالهاش با هزین? طلاب چاپ شود؛ هنگامى که طلبهها براى جبران بدهیهاى حاصل از چاپ رساله، به وى مراجعه مىکنند، مىگوید مگر من گفته بودم که با پول بیتالمال رساله چاپ کنید که حالا از این پول به شما بدهم؛ هرگز نیز به خاطر تبلیغ خود به کسى رسال? مجانى نداد. امام از شرکت در جلسهاى که پس از فوت آیتاللّهبروجردى، به منظور تعیین تکلیف شهری? طلاب تشکیل شد خوددارى کرد و هیچ مسئولیتى در مورد پرداخت شهریه نپذیرفت؛ و از آن مهمتر، در جواب هوادارانش که اعتراض کرده بودند که چرا مسئولیتى در این زمینه، براى حفظ حوزه قبول نکرده است و در صورت نداشتن پول مىتوانست آن را قرض کند، گفته بود: «من هیچ گاه این کار را نمىکنم. هر وقت پول رسید، من به آقایان مىدهم. تا پول نرسیده، لزومى ندارد که خودم را در دردسر قرض بیندازم. خداى متعال هم حافظ حوزه است.»
همچنان که قبلاً نیز گفته شد، اینگونه برخورد با جامعه، پیروان و مقلدان، و بىاعتنایى به روابط عمومى و جاذبه در میان مردم، از کسى که قصد ایجاد تحول در جامعه را دارد و آنگونه که بعداً خواهیم دید، خصلتهایى همچون مردم دوستى و مردم باورى دارد، بسیار غریب مىنماید و بار دیگر، این گفت? وبر را تداعى مىکند که «رهبر کاریزمایى اصیل، نگران تصویرى که دیگران از او دارند، نیست.» اما ایشان نه فقط نگران تصویر دیگران از خود نبود، بلکه فراتر از آن، اصولاً از اینکه دیگران تصویرى از او داشته باشند گریزان بود. احتمالاً کمتر انسانى را مىتوان در تاریخ یافت که تا این حد، از توجه و گروش جامعه به خود گریزان باشد و در عین حال، تا این اندازه، به رهبرى پرجاذبه و فراگیرى دست یافته باشد. از معدود نمونههاى تاریخى قابل مقایسه (حداقل در تاریخ شیعه)، مىتوان به زندگى حضرت امیر(ع) اشاره کرد که اتفاقاً، مریدان امام خمینى شباهت هرچند محدود بین این دو نمونه را مورد شناسایى و تأکید قرار دادهاند.
با این حال، گریز از توجه جامعه، به معناى توجه نکردن به جامعه نیست و اصولاً ایشان در مقام مصلح اجتماعى، نمىتواند نسبت به احوال دیگران بىتفاوت (یا حتى بىتوجه) باشد. امام در اولین نامهاى که پس از تبعید به ترکیه، براى فرزندش، مصطفى مىنویسد، درمورد تأمین سوخت زمستانى فقرا به وى تذکر مىدهد؛ در اوج مصیبت (از دست دادن فرزند)، فکر رسیدگى به پیرمرد ناشناس را رها نمىکند؛ و هنگامى که بر اثر شدت ازدحام استقبالکنندگان در بهشتزهرا، بیهوش شده و تا آستان? مرگ پیش مىرود، آن را واقعهاى خوشایند تلقى مىکند. منتهى ابراز این مردمدوستى و دیگرخواهى نیز با میزان اهمیت ظاهرى فرد مورد توجه، یا قدرت او، رابطهاى معکوس داشت. در حالى که امام از شرکت در مراسم تشییع مراجع و علماى بزرگ خوددارى مىکرد (به دلیل احتمال تأثیر آن بر مطرح شدن ایشان)، هنگامى که خبر مریض شدن یکى از شاگردانش را مىشنید، خلاف عرف مرسوم، به عیادت او مىرفت. بنابراین، به یک تعبیر، هرچه فرد از جایگاه اجتماعى پایینترى برخوردار بود، امام نیز ابراز توجه بیشترى به او مىکرد.
صفت خوشبینى
ویژگى دیگر حیات اجتماعى امام، خوشبینى نسبت به انسانهاست. به طور منطقى، لازم? چنان روحی? مردمدوستى، چنین نگرشى به آدمهاست. این ویژگى باعث مىشد تا در برخورد با افرادى که نظرات آنها ناهماهنگیهایى با نظرات شرعى یا عرفى ایشان داشت، حداکثر تأکید برجذب (در مدار اسلام و نه شخص خود) و حداقل اصرار بر دفع باشد. شاید قابل توجهترین نمون? چنین واکنشى، نحو? برخورد ایشان با نوشتههاى مهندس بازرگان باشد. پس از آنکه متوجه شد که سازمان مجاهدین، آبشخور فکرى اندیشههاى التقاطى خود را کتاب راه طى شده بازرگان مىداند، درصدد مطالع? کتاب یاد شده برآمد. حاصل ارزیابى ایشان از کتاب چنین بود: «من مهندس بازرگان را مىشناسم. او فرد معتقدى است؛ گرچه در اینجا او هم اشتباه کرده و منحرف شده است. شاید به خاطر اینکه برخى از جوانها به مفاهیم مذهبى آشنا نیستند، ایشان خواسته است که آنان را تا اندازهاى به دین و مفاهیم آن نزدیک کند، از این رو قدرى مسامحه و مماشات کرده است.»
سرانجام اینکه باید به ویژگى رک بودن و صراحت در روابط اجتماعى امام اشاره کرد. معروف بود که ایشان در بیان حق، بویژه زمانى که احساس تکلیف مىکرد، بهرغم تقید به ادب و رعایت احترام، هیچگونه ملاحظ? منفعتى، فامیلى، رودربایستى و عاطفى را رعایت نمىکرد. اگر فردى تقاضاى نابجایى مىکرد که اجابت آن مستلزم تضییع حقوق دیگران (و یا حتى امتیازى بدون استحقاق) بود، صریحاً به او یادآور مىشد که چنین حقى ندارد؛ به طلبهاى که به دلیل ارادت به ایشان، اوقات خود را در منزل امام مىگذراند، انتقاد مىکرد که چرا به جاى درس خواندن، وقت خود را آنجا تلف مىکند؛ و از همه مهمتر، به گونهاى کاملاً غیرمنتظره، به جاى ابراز همدردى (یا حداقل سکوت) با میزبانى که خود، روحانى بزرگ است و در هماهنگى با مواضع امام، از شاه انتقاد مىکند، به او یادآور مىشود که خود وى نیز در تثبیت حکومت ظلمه نقش داشته و از جمله کسانى است که باید به موعظههایش عمل کند.
(دکتر حسین حسینى، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 101-143 )